سلام پسر خوشگل مامان بالاخره یه ساله شدی و مامان و بابا هر روز بزرگ شدنت رو حس کردن و با هر پیشرفت تو کلی خوشحال شدن و کلی ذوق کردن و بالاخره یه سال سخت ولی شیرین تموم شد عزیزم پارسال یه همچین روزی بود که مامان از 2 شب درد داشت تا بالاخره ساعت 7 صبح با بابا و مامانی رفتیم بیمارستان و گفتند برم برای بستری نهایتاً ساعت 10 دکتر مامان اومد و گفت که تو کوچولو باید با سزارین دنیا بیای و بالاخره ساعت 12:05 ظهر خوشبختی مامان و بابا کامل شد و تو عزیزترین کپل دنیا اومدی مامان بی حسی داشت و همه مراحل دنیا اومدنت رو کاملاً می دید و وقتی که دکتر تورو بیرون آورد مثل این بود که تمام دنیا رو بهم داده باشن چقدر ذوق کردم و بعد از اینکه تو ریکاوری تورو پیش...